جدول جو
جدول جو

معنی زبان کوچک - جستجوی لغت در جدول جو

زبان کوچک
عضو گوشتی کوچکی به شکل زبان که در بیخ حلق آویزان است، ملازه، کده، کنج، لهات، ملاز
تصویری از زبان کوچک
تصویر زبان کوچک
فرهنگ فارسی عمید
زبان کوچک(زَ نِ چَ / چِ)
گوشت زبان شکل کوچک آویخته در حلق. (فرهنگ نظام). ملاز. ملازه. کده. لهات. کام
لغت نامه دهخدا
زبان کوچک
اپیگلوت
تصویری از زبان کوچک
تصویر زبان کوچک
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زبان کلک
تصویر زبان کلک
زبان قلم، نوک قلم
فرهنگ فارسی عمید
(زَ چَ / چِ کَ / کِ)
زبان کوچک. رجوع به مادۀ فوق شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نِ دَ)
سخنی که با کودکان گفته میشودو برای آنان قابل فهم است. زبان کودکی:
چونکه با کودک سر و کارم فتاد
پس زبان کودکان باید گشاد.
مولوی.
رجوع به زبان اطفال شود
لغت نامه دهخدا
(بِ چَ)
رودی است در جنوب اربل مؤلف تاریخ کرد گوید: در شمال در دامنۀ سلسلۀ زاگروس اوربیلوم (اربیل کنونی) بود در جنوب اربیل دولت شیموروم (آلتون کوپری فعلی) نزدیک زاب کوچک قرار داشت. در جنوب آن ناحیه هارش بود که فعلاً در جای کرسی آن قریه ای است بنام تورخرماتلی. در کوهستان شرق کرکوک ولایت کیماش مجدداً طغیان کرد. بقایای طایفۀ لولوبی نیز مجتمع شده در گنهر شورش کردند. (تاریخ کرد رشیدیاسمی ص 22). و رجوع به زاب صغیر و زاب بزرگ شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نِ کِ)
نوک قلم. زبان قلم:
کلکش چو مرغکی است دو دیده پر آب مشک
وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ تر.
عسجدی.
نام حافظگر برآید بر زبان کلک دوست
از جناب حضرت شاهم بس است این ملتمس.
حافظ
لغت نامه دهخدا